پارت پنجم (یک شب رویا یک شب کابوس)
🌷 وقتی مریم و یلدا توی اتاق حرف می زدن همه ی حرفاشون این بود که یلدا چی گفت ؟ سعید چی گفت ؟مریم چکار کرد ؟ وحید چکار کرد ؟ ...... بعد لابه لای حرفاشون به من می گفتن از بس مسخره بازی در آوردی پسرا پشت سرت می گن : این سارای گنده دماغ از ما طلب بابا شو داره ؟ چرا سلام نمی کنه ؟ تازه ، گاهی جواب سلام مارو هم نمی ده ؟ راستش گاهی به مریم و یلداحسودی می کردم آخه اونقدر جذاب بودن که مورد توجه وحید و سعید بودن گاهی ته دلم دوست داشتم مورد علاقه اونا باشم برتی همین وقتی یلدا گفت که پشت سرم چی گفتن خیلی ناراحت شدم هر چند به رو شون نیاوردم ، غرورم اجازه نمی داد ، با حالت حق به جانب گفتم : بی خود...