پارت سوم (یک شب رویا یک شب کابوس)
🌷
از اون موقع فهمیدم سمانه از کرم های طبی استفاده نمی کنه چیزی که
به صورتش می زنه و لکه های صورتش را می پوشونه کرم آرایشی .
اون روز مامان وقتی فهمید که از کرمش استفاده کردم یه کم ناراحت شد
ولی سعی می کرد به روی خودش نیاره ، شب موقع خواب اومد اتاقم
و کرمش رو آورد با مهربونی دستش رو دور گردنم انداخت و گفت : اگه
دوست داشته باشی می تونی برای خودت برداری .ولی بدون ، این کرم
قدرت داره تورو فقط برای چند ساعت کوتاه خوشگل کنه نه همیشه
، در عوض پوستت بهش عادت می کنه و ناچار می شی همش از این
کرمای مصنوعی استفاده کنی . من که از این کرم فقط تو عروسیها و
مهمونی ها استفاده می کنم .
حالا بازم اگه فکر می کنی بهتره ازش استفاده کنی ، مال تو ، حالا کرم
کرم روی میز تحریرم بود . هر روز هزار بار رفتم طرفش تا به صورتم بزنم
ولی شاید خجالت از مامان مانع شد .
چند روز گذشت یک روز سمانه با صورت پر از لکه اومد مدرسه .
همه فکر کردن مریضه ، ولی وقتی دیدن دوست نداره حرف بزنه دنبال
قضیه رو نگرفتن فقط ، سمیه ، که کنار سمانه می شینه آخر زنگ به من
گفت دیشب خونه ی پدر بزرگش خوابیده صبح نتونسته کرم بزنه ..... از حرفای
مامان یادم اومد .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کپی ممنوع❌❌
🌷