پارت اول
مرینت توی اتاق مشغول خواندن کتاب بود که.....
پدر مرینت:مرینت بیایه بسته داری
مرینت:خوب توش چیه ؟یه عروسک از طرف کیه؟
یه صدا:هی من عروسک نیستم
مرینت:کی بود؟. وبه دور برش نگاه کرد
یه صدا:من توی جعبه ام این پایین.
مرینت:تو مگه حرف هم میزنی ، آخه چجوری یه عروسک حرف میزنه.
عروسک:من عروسک نیستم من یه کوامی ام .
مرینت:کوامی؟
کوامی:آره دیگه تو باید برای نجات کشورت تبدیل بشی .
مرینت:آخه چجوری من تبدیل بشم ؟
کوامی: توباید این گوشواره رو گوش بکنی و هر وقت که کشور به کمک احتیاج داشت من میرم توی گوشوارت و تو تبدیل میشی .
مرینت: تو چقدر شبیه کفشدوزکی ؟ راستی اسمت چیه ؟
کوامی: آره دیگه وقتی تو هم بشی ، میشی دختر کفشدوزکی . اسم من هم تیکی هستش .
مرینت: خوب بریم که تبدیل بشیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی